در نجف همهاش مترصد و منتظر این بودیم که حرکتی در ایران روی دهد، بنابر این
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 220 گاهی خبرهایی میآمد که البته مناسب با دین و انسانیت و وجدان و این چیزها نبود. روزی مرحوم آقای سید احمد خوانساری آمد. با عدهای از آقایان به دیدن ایشان رفتیم. در آن جلسه ایشان گفت که میخواهند برای امام دادگاه صحرایی تشکیل دهند. آقا شیخ نصرالله خلخالی که متصدی اداره حوزه علمیه نجف و از مریدان و رفقای امام بود و با اینکه سنش از امام بیشتر بود و آدم رفیق بازی هم بود، ایشان را به منزل مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی دعوت کرد. ما هم به آنجا رفتیم و این بحث را پیش کشیدیم و گفتیم که خدای ناکرده اگر چنین چیزی واقع شود تکلیف ما چه است؟ ایشان گفتند چیزی نمیشود. دنباله این قضیه را گرفتیم و از ایشان خواهش کردیم که در ملاقاتی با سفیر ایران در بغداد از سفیر تقاضا کند که امام به نجف بیایند. عرض شود که من به کاظمین رفتم ببینم وقت ملاقات سفیر با حضرت آیتالله آقا سید احمد خوانساری چه طور است. در آن ملاقات آقا با صراحت از سفیر خواستند و سفیر هم اجابت کرد و گفت من مخابره میکنم. در هر حال اراده خداوند بود که ایشان صحیح و سالم باشند و برای انقلاب ایران باقی بمانند.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 221